سیسمونی 2
دیشب دوست بابایی باتفاق همسر گرامی و دختر شیرینشون حانیه کوچولو مهمون ما بودند . حانیه 13 ماهه ماشالا خیلی شیرین و دوست داشتنی بود و کلی من و بابایی رو به وجد آورد. مهمانان گرامی زحمت کشیدن یک جعبه شیرینی تر برای ما آوردند و من پس از مدتها دلی از عزا در آوردم و ترکوندم . (آخه تو این مدت هر چی شیرینی می آوردند من بنا به ملاحظاتی فقط نگاهشون می کردم وعلی رغم میل باطنی لب نمی زدم) برای شام هم سالاد الویه سه رنگ درست کردم . آخر شب هم یه دست منچ زدیم توپ! که بنده اول شدم * منچ : خانواده بابایی به منچ یک علاقه خاصی داشتند که علاقشون به من هم منتقل شد . یه صفحه منچ داریم مال کودکی های باباییه ، پر چسبه . با دوستامون که بیرون می رفتی...